وضعیت در نظام شایگانی
مقدمه
تم به مفهوم درونمایه، دست مایه ی کار فکری هنرمند برای اجرای اثر است. اما برای سیاستگذاران یک رویدادِ هنری، محور فکری و راهبردی کلان محسوب میشود تا افقی معنایی در فضای کلی نمایشگاه ترسیم کند. تعیین تم به عنوان خط مشی یک رویداد هنری، از یک سو امکان خوانش آثار را در افق جمعی فراهم میکند، و از سوی دیگر تلاشی ست برای جهت دادن نشانه های اثر در بستری تعیین شده و راهی برای رهایی از پراکندگی بی حد و حصرِ مفاهیم. چرا که درک و دریافت کنش و رفتاری فردی است و محور فکری نمایشگاه امکانی ست برای ایجاد خوانش در یک بستر جمعی؛ و یا پاسخ به پرسش هایی از قبیل این که:
نسبت این رویدادِ با جامعه چگونه تعریف میشود؟ چگونه میتوان از فعالیتهای فردی به نفع تجربه ی جمعی سود جست؟ چگونه میتوان نتایج این حجم از کار گروهی را آشکار کرد؟
سیاست انتخابِ یک محور فکری (تم) برای یک رویداد کاری ست پیدا و پنهان. این سیاست گذاری درابعادِ پنهانِ خود با داشتنِ یک استراتژی قدرتمند گاهی خوانش هایی ایدئولوژیک را نیز سبب میشود. به همین دلیل باید از ماهیت چنین راهبردهایی مطلع بود و در بررسی، نقد، چگونگی و خاستگاه آن بتوان به این لایه ها نزدیک شد و به مقاصد آن پی برد. از طرفی انتخاب هوشمندانه ی محور فکری میتواند نتایج درخشانی به بار بیاورد. جدایِ از آن که به عنوان درون مایه گستره ای از ایده های ناب را در اختیار هنرمندان قرار می دهد، میتواند پاسخ هایی درخور به موقعیت های اجتماعی بدهد: و یا مسبب گفتگوی آثار با حساسیت های جامعه (در محور خاصی که این رویداد بستر آن را فراهم نموده) شود. زمان مند کردن تجربه ها و فراهم نمودن انرژی جمعی از یک رویداد به نفع درک و دریافتِ موقعیت و شرایطی که در آن زندگی میکنیم، یا استفاده از بنیه و توان آن برای پیش برد مقاصد فرهنگی از جمله ی آن نتایج است.
(وضعیت)
التهاب یک واژه
وضعیت واژه ای ست که از جامعه و موقعیتِ زیستی ما نیرو میگیرد، با سایه های معنایی گسترده. تا حدی که میتوان گفت با واژه ی – ملتهب- مواجه ایم. پیش انگاشت های جمعی ما این واژه را از موقعیت طبیعی آن بیرون می آورد و به آن معنایی استعاری می بخشد. از وضعیتی سیاسی، اجتماعی تا وضعیتی اضطراری ... وچنان نابه هنگام است که در پس و پیش هر واژه ای شرایط تازه ای را سبب میشودو برای به جریان انداختن نیرویی و یا جهت دادن به محوری فکری، می تواند آغازگر و حتی برانگیزاننده باشد. واژه ی {وضعیت} با چنین زمینه ای نوعی هشدار است؛ چه وضعیتی؟اما آنچه این واژه را یگانه میکند ارجاع آن به مفهومِ پیرامون است. پیرامونی که ما را احاطه کرده است.از این رویکرد ما درون وضعیت ایم نه بیرون از آن. موقعیتی که به سختی از ما جدا می شود. توانایی نگریستن به خود از درون چیزهایی که تمام پیرامون ما را در خود فرو برده است. پس زدن انبوهی ازبرچسب ها، غرق نشدن در زرق و برق آنها به نیت درک موقعیت خویشتن. آگاهی از وضعیت خویش به تعبیر جورجو آگامبن برای معاصر بودن .«معاصر واقعی، کسی است که به تمامی، هم آیند با زمانه ی خویش نیست و به تظاهرات و ادعاهای آن نمی چسبد؛ این بدین معناست که او خود را نابه هنگام معرفی می کند، اما دقیقا به همین دلیل، دقیقا به واسطه همین شکاف و همین ناهم زمانی تاریخی است که او در قیاس با دیگران، استعداد بیشتری برای درک و به چنگ انداختن زمانه ی خویش دارد» (آگامبن، 1389، صفحه3)
در نتیجه هر امکانی از وضعیت چه سیاسی و چه اجتماعی و ... در کل زیر مجموعه ی وضعیت پیرامونی ست و مراد ما از آن در واقع اشاره به چنین موقعیتی ست. وضعیت پیرامونی، وضعیتی چند وجهی ست و از منظرتاریخی تن به خوانش خطیِ تاریخ نمی دهد. هر چیز دوری امکان وقوع دارد و هر چیز نزدیکی میتواند به دورترین نقطه پرتاب شود. از رویکرد زمانی، وضعیتِ پیرامونی نه متعلق به حال، نه آینده و نه گذشته است.وضعیت پیرامونی، زمان را در خود فشرده کرده و به عبارتی زمانِ توامان است. موقعیتی شناور که همه چیزدر لحظه در آن جابجا می شود. همراه با افق هایی که میتوان از آینده در آن متصور شد، راهی به گذشته دارد و از آنجا که گذشته و آینده در- حال- حاضر میشوند زمان کنونی نه گذشته است، نه حال و نه حتی آینده، بلکه هر سه آن هاست. از زوایه ی سیاسی و اجتماعی وضعیت پیرامونی بغرنج و پیچیده است، مفاهیم قدرت در آن دامنه دار شده و به وجوه متفاوت در زبان و فرهنگ رخنه کرده است. این بافت تودرتو ساختاراجتماعی به هم تنیده ای دارد. در چنین پیرامونی، وضعیتِ ذهنی، انباشته و متلاطم بوده و همچنین وجوه آگاهی در آن متراکم و لایه به لایه است. بی راه نیست در توجه به وضعیتِ پیرامونی سر از آراء و افکار یکی از اندیش مندان ایرانی، داریوش شایگان درآوریم. پروژه ی فکری شایگان را میتوان تشریح و ترسیم وضعیت پیرامونی دانست.
وضعیت در نظام فکری شایگان
«روی هم افتادن آگاهی های گوناگون، ترکیب حواس و شیوه های چند حسی ادراک» از جمله تشبیهات شایگانی برای چنین وضعیتی ست. کار شایگان پیش روی از همین نقطه به سمت و سوی پیرامونی آن است؛ تقابل و گذار از تمدن ها، فرهنگ ها، باورها و عقاید، نه به منظور نشان دادن چگونگی ترکیب شان، بلکه به طور مشخص برای صحه گذاشتن به موقعیت های نوظهور که موجب خلق هویت های تازه می شوند. به بیان دیگر کار شایگان بررسی تطبیقی این حوزه ها نیست؛ بلکه او وضعیت پیرامونی را به مثابه هستی شناسیِ انسان امروز قلمداد میکند و میکوشد از وجوه متفاوت به آن بنگرد. تلاشی ست برای نشان دادنِ پستی بلندی ها،ناهمگونی ها و ناهمواری ها برای استقرار در وضعیتی سازنده. «پس فضاهای سازنده ما ، فضاهایی متنوع و ناهمگونند. ما دیگر ریشه ای واحد نداریم که تک و تنها درسرزمینی خاص فرو رفته باشد. ما ریزوم هایی هستیم در ارتباط با دیگران، با فرهنگ ها، جهان ها وآگاهی های گوناگون. این وضعیت از ما افرادی خانه به دوش می سازد، در این معنا که در فضاهای باز رشدمی کنیم و شیوه زندگی مان تعیین کننده ی کیفیت بینش های ماست. ما بر حسب ارتباط هایی که باحیطه های فرهنگی مختلف برقرار میکنیم، می توانیم به شیوه های گوناگون در مکان جای گیریم. در روزگارما هیچ کس از این تماس ها، از این حوزه های آمیزش ، از این اختلاطی که میتوان گفت اکنون شیوه زندگی ما در جهان شده، مصون نیست.» (شایگان، 1380، صفحه 153)
شایگان برای استقرار در فضای تازه، در گام نخست تمامی مکان های امن ذهنی را ناامن و تداوم تجربه هارا از هم میپاشد و هم زمانی را جایگزین توالی میکند. در همین راستا در پروسه نقادی وضعیتِ پیرامونیِ ،موجود به «شبح سازی جهان» ودرکل به شکلی از «افسون زدگی جدید» می رسد.به بیان دیگرشعاع وضعیت پیرامونی را غرق تفسیرها و وتاویل ها می کندتا به حدی که در آن همه چیز جهان متلاشی شده و در چشم اندازی دور،محو و یا گم می شوند.تاویل هایی که دیگر بر هیچ پایه استوار نمی ماند و چونان تکه های شناوردر لحظه هایی از تخیل در ما جا خوش می کنند.
پیشنهاد شایگان برای عبور(یا فراهم نمودن شرایط برای مستقر شدن در فضای تازه ) گفتگوی «فراتاریخی» با آن هاست. به طور مشخض، در فصل هفتم کتاب افسون زدگی جدید،« قاره گمشده روح » این گفتگو را آغاز میکند. او می کوشد این تکه های معلق را از مسیر استحاله ی معنوی به چنگ آورد. به دور از پذیرش و یا عدم پذیرش چنین روشی، تاویل شایگان موضوع بسیار با اهمیتی را پیش می کشد.
برای روشن شدن این موضوع میبایست به نکته ای مهم که او آن را موقعیتی میان معرفتی میخواند اشاره کنیم.« ما در موقعیتی میان - معرفتی قرار داریم، بدین معنی که روح ما هنوز در سطح جادویی نمادها، تمثیل ها و حس های درونی قرار دارد و از گنجینه خاطره جمعی توشه میگیرد، بنابراین نسبت به مفاهیم منبعث از جهش های متوالی عصر جدید،«تاخیر» (یا برای پرهیزاز داوری ارزشی می توان گفت فاصله) دارد. به بیان دیگر، آگاهی جمعی ما در تجربه ای متافیزیکی ریشه دارد که در آن طبیعت تمثیلی نمادها هنوز کارآیی خود را حفظ کرده است، نگاه ما هنوزمسحور صورت های فرهنگی ازلی است و جان درفضای همدلی روابط اجتماعی غوطه ور است، و«من» دربرابر« خود» جمعی رنگ می بازد»
(شایگان، 1380 ، صفحه 191 )
از جمله نقاط عطف اندیشه شایگان توجه به همین پیش انگاشت های ذهنی و نقش آن در تاویل و تفسیرجهان است. او نشان می دهد«آگاهی جمعی» ما چگونه به وضعیت پیرامونی ما رخنه می کند و با چه سازوکاری درک و دریافت ما را به تاخیرمی اندازد.
ما حوزه های جدید وضعیت هایمان را توامان با این لایه ی قطور بازخوانی می کنیم و دست آخر، معنا از چنبره ی میان- معرفتی ما بیرون می آید. شایگان (با پیش انگاشتهای متافیزیکی خود) وضعیت پیرامونی را تاویل و تفسیر می کند، تا نقش پایه های قدرت مند (متافیزیکی) «آگاهی جمعی » را درک و دریافت مان نشان دهد. از نگاه او وضعیت درونی ما وضعیت متافیزیکی ست. ما تجربه هایمان را از مجرای این فضای ذهنی خیالی می فهمیم. به عبارتی این پس زمینه ها نمی گذارند بی واسطه با پدیده ها روبرو شویم. او در تاویل خود به آن ها امکان میدهد که پیش روی کنند و با این روش ابعاد هول انگیز این پهنه را آشکار می کند. شبکه ای ریزوم وار، با تارو پودی ظریف، درست بسانِ یک پرده ی پرکارِ نگارگری، و یا قابی مرقع کاری شده...
محمد پرویزی عضو شورای سیاستگذاری و انتخاب آثار