میزگفتگو(نشست چهارم)

لابراتوار ( ساختمان شماره ٢ انجمن هنرمندان مجسمه ساز ایران)

میز گفتگو
نشست چهارم پرونده:
نسبت مجسمه/ سینما
محمد حسین میربابا ( پژوهشگر, فیلم ساز )
روح الله شمسی زاده ( مجسمه ساز, پژوهشگر)
آیدین باقری ( پژوهشگر, هنرمند بینا رسانه ای )
جمعه , ٣١ تیرماه ١٤٠١ , ساعت ١٦

 

مرموز ترین ارتباط

اساسا سینما چه می‌کند در موضوع مجسمه و ارتباط با فیلم‌ها و حتی در مواردی که در اذهان عمومی وجود دارد؟ ادامۀ مسیری که مجسمه به مثابۀ یک نماد تامین می‌شود چطور از لحاظ به ما هو تبدیل  به مولفه های مجسمه سازی می‌شود؟ این ها نمونه سوالاتی است که در چهارمین جلسه از سلسله نشست‌های ارتباط میان رسانه ها با حضور محمد حسین میربابا،  پژوهشگر بینا رشته ای و فیلم‌ساز و میانداری روح الله شمسی زاده، پژوهشگر و مجسمه ساز به همراه آیدین باقری، پژوهشگر و هنرمند بینا‌رسانه‌ای عصر جمعه 31 تیرماه 1401 در لابراتوار انجمن هنرمندان مجسمه ساز ایران برگزار شد.

زبان به مثابه ساختار

میربابا که زمینه اصلی فعالیت های خود را سینما و فلسفه می‌دانست در ابتدا بحث پیرامون ارتباط مجسمه و سینما را به سمت طرح مفاهیم فلسفی کشاند. ما زمانی که از سینما به عنوان هنر هفتم سخن می‌گوییم، هنری را به وسط می‌کشیم که وام‌گیر از هنرهای دیگر است.

چیزی که مشخص است حدّ فراگیری سینماست.که تبدیل به یکی از صنایع پول ساز شده است این عموما به این دلیل است که سینما سنتز و ترکیب هنرهای دیگر است سینما هنرها را درونی کرده‌است سینمایی که محصول مدرنیته است وامدار هنرهایی چون عکّاسی و متاثّر از معماری می‌باشد که به جد طراحی صحنه هم قرض دار آن است. شاید بتوان گفت بیشترین تلفیق را میان ادبیّات و سینما داریم؛ درامی که اقتباس برانگیز است. اقتباس‌های فراوانی که از آثار ادبی و مجسمه‌ها گرفته شده‌اند.

یکی از مرموز ترین ارتباط‌ها میان مجسمه و سینما وجود دارد. لایه‌های بسیار پنهانی که در زبان سینما تنیده شده است از زبان به مثابۀ ساختار و ساخت مفهوم استفاده می‌کند. از لحاظ تکوینی در زبان سینما، مجسمه عنصر بسیار مهمی است، ولی رد ردّ غایبی است که اصولا کار فلسفه هم ردّ غایب و رفتن در تاریکی‌ها است.

ساخت زبان سینما و مجسمه مولفه‌های مشترکی دارد. اما وقتی می‌گوییم زبان سینما منظور از زبان چیست؟ هر عنصری که پتانسیل ایجاد یک گفتمان را دارد واجد زبان  است و زبان گرامری مخصوص به خود را خواهد داشت پس می توان گفت وقتی با سینما درگیر هستیم باید گرامر سینما را بشناسیم و نقاط و نکات مشترکی که میان گرامر سینما و مجسمه وجود دارد را از دل آن بیرون بکشیم.

میربابا که مجسمه را بازنمود تن و پیکره می‌دانست و آن را در گام نخست بازنمایی  قلمداد می‌کرد اذعان داشت:« بازنمایی یکی از کار‌های اساسی است که هم در مجسمه سازی و هم در سینما به چشم می‌خورد.» هر آنچه که دارای حجم و معمارگونگی باشد ما می‌توانیم تندیس در نظر بگیریم اما آنچه در خوانش خود مجسمه برتری دارد ساخت هنری است. نقطۀ عظمت مجسمه و سینما دیدن است. عموما یکی از نقاط اصلی واقعیت، دیدن است. ما هر آنچه که می‌بینیم واقعی می‌پنداریم، در برخورد اولیه با یک اثر چه مجسمه و چه معماری و فیلم با عنصر دیدن روبه‌رو هستیم. اما آنچه که اساسا درک می‌شود به واسطه عنصری به نام واسطه‌آگاهی می‌باشد. رابطه هنر و واقعیت یک رابطۀ مستقیم نیست بلکه هنر یک واسطه است.

مجسمه ساز طراح لباس است یا گریمور؟

پل های دیگری میان مجسمه و ادبیات حتی مجسمه و عکاسی می‌توان درنظر گرفت اما مهم‌ترین چیز واقعیتی است که ما آن را می‌بینیم که در نسبت میان واقعیت و هنر‌های دیگر بیان می‌شود. شمسی زاده پس از گفتگو و اظهار نظر میربابا گفت:« نکاتی که مطرح شد طرح مقدماتی جدّی برای هنر است.» این مولفه ها ما را به اشتراکاتی خواهد رساند که در ذات خود پارادوکس دارد اما در ساخت واقعیت این‌گونه نیست برای مثال موسی ساخته شده میکل‌آنژ با موسی واقعی فاصله دارد. بله، چیستی بسیار مهم است اما واقعیت فلسفی نگریستن  نیست. شمسی زاده از زاویۀ دیگری به گفتگو می‎نگریست و آن چیزی نبود جز رویکرد.

وقتی از مجسمه و سینما صحبت می‌شود از ارتباط بین سینما و مجسمه سخن می‌گوییم که بن مایه، یک زمانی سینما و زمانی مجسمه است. اگر یک مجسمه ساز فیلمی را ببیند متاثر می‌شود کماکان برعکس این قضیه هم ممکن است، تاکیدی که روی جایگشت بینا رسانه‌ای وجود دارد مصادیقی اند که نیازمند باز شدن هستند. اگر مجسمه سازی را به یک امر بازنمایانه روایت‌گر تعریف کنیم کم لطفی کرده‌ایم؛ این تعریف، یک تعریف محدود است که مصیبت به بارمی‌آورد.

پرسشی در اینجا مطرح می‌شود آیا مجسمه ساز طراح لباس یا گریمور است؟ ما بسیار مجسمه ساز داریم که کار دکور می‌کنند چنین رابطه‌ای به لحاظ تکنیکی کاملا برقرار است. در اصل دانش مجسمه سازی فراتر از این چیز‌هاست یعنی آنجایی که از دانش حاضر و غایب سخن به میان می‌آید. بحث بنیادین مولفه‌های فضایی را داریم. فضا زمانی وارد داستان می‌شود که نسبت مخاطب وارد آفرینش می‌شود. اگر مجسمه سازی بخواهد شروع به کار کند در کنار پروژه‌اش نیاز به تصویر مجاز دارد، دیگر برنز ، شیشه و سنگ جوابش را نمی‌دهد.

میربابا که از دیالوگ سخن گفته بود، آن را مبتنی بر شناخت زبان مشترک دانست و گفت:« پس مسئله ما رویکرد است.» سینما با وجود برخورداری از تمام هنر‌ها، زبان مخصوص به خودش را دارد. ما با مفاهیمی سر و کار داریم که انتها ندارند همین بازنمایی یکی از صد نوع است. فارغ از اینکه ما امروز چه چیزی را می‌خواهیم نقد کنیم و چگونه می‌خواهیم این‌کار را انجام دهیم باید عناصر زمانی و زبانی موجود در هر کدام را بشناسیم. میربابا در پاسخ به باقری که پدیدارشناسی و وجود زبان مشترک را نوعی از نگاه‌ها می‌دانست خاطر نشان کرد:«خود اعتقاد دارم که اگر قرار است گفتگویی شکل بگیرد بهتر است چند گام عقب‌تر برگردیم»

هنر سازنده

در ابتدای هر کاری باید دانست که چه جهانی بعداز آن ساخته می‌شود. هنر سازنده است. بلوک هایی دارد تحت عنوان زمان و حرکت، همان‌طور که مجسمه سازی مثلثی دارد به نام‌های حجم، فضا و زمان که با تفاوت‎‌هایش شکل می‌گیرد. ما در سپهری قرار داریم که بوی نامعلومی می‌دهد. وقتی می‌خواهیم از زمان صحبت کنیم باید خیلی به عقب برگردیم، ما مجسمه‌ای در زمان ایستا داریم اما همین مجسمه ما را به مکان‌های مختلفی پرتاب می‌کند. شمسی زاده که سینما را یک پیرا‌متن می‌دانست با طرح پرسشی که واقعیت قضیه چیست؟ مثالی از دل آن بیرون کشید « کیارستمی از دل یک رسانۀ تجسمی وارد کار سینما شده است.» یک سینمایی که کار مجسمه می‌کند چه عباراتی را از پیش می‌برد؟

هنر در واقع در جهان مداخله می‌کند پس هنر در کار ساخت جهان است و نظم موجود را در برخی اوقات به هم می‌ریزد. میربابا با تاکید بر اینکه ما تا زمانی که زبان اثر را نشناسیم سلیقه‌ای نقد خواهیم کرد. حاضران در نشست را دعوت به درگیری عناصر بینایی به همراه لامسه کرد. این نشست پس از نود دقیقه گفتگو با سخنان پایانی و اظهار قدردانی آیدین باقری به کار خود پایان داد.

مبینا اشرفی